هزار راه نرفته

صدای خیس دلم را شنیده ای بسیار 

شکفتن لبش اما ندیده ای بسیار

بدون حتی یک سنگ، ای کبوتر ناز

ز پشت بام امیدم رمیده ای بسیار

تباه باد سری کز خیال تو خالی است

به بوستان خیالم چمیده ای بسیار

چه می شود که شبی با خودت به عرش بری

مرا مرا که پی خود کشیده ای بسیار

کویرها همه رشک چمن شدند امروز

از آسمان نگاهم چکیده ای بسیار

هزار راه نرفته هنوز در پیش است

مرا که گفت:" به مقصد رسیده ای بسیار" ؟

علیرضا قاسمی