عنوان مقاله:

بررسي و تحليل باورهاي عاميانه در کتب درسي

نگارش: لیلا غلامپور (قائم شهر)

 

چکيده

ابتدا به شرح کلمات کليدي و مقدمه پرداخته شد. در مقدمه علت پرداختن به اساطير در باورهاي عاميانه و اهميت آن در ابعاد تاريخي و فرهنگي اشاره شد. در متن به بررسي باورهاي عاميانه در کتب درسي دوره‌ي متوسطه و پيش‌دانشگاهي پرداخته شد. باورها بيانگر ديدگاه و نگاه و ادراک انسان بدوي نسبت به جامعه، طبيعت و زندگي اجتماعي عصر باستان است. آنها را بايد در روح يک ملت و در اعماق اذهان خردمند يک قوم با فرهنگ جستجو نمود. برخي با علم امروز سازگار و قابل تعبير و تفسير هستند (تأثير ماه بر انسان و زمين) و برخي جنبه‌ي اخلاقي و تربيتي دارند و برخي ديگر جنبه‌ي خرافاتي دارند زيرا با علم امروز قابل تفسير نيستند.

 

کلمات کليدي

1) اسطوره: واژه‌اي معرب و از كلمه يوناني historia گرفته شده است به معناي آگاهي و داستان.

(www.persian-forum.com)

2) باور: يقين،‌ اعتقاد (فرهنگ معين)

3) عاميانه: منسوب به عوام و مردم بي‌سواد (لغت‌نامه دهخدا)

4) طالع‌بيني: فالگيري،‌ طالع‌گيري (فرهنگ معين)

  

مقدمه

دوران كودكي‌ام را خوب به خاطر مي‌آورم هر وقت كه به قله پوشيده از برف دماوند مي‌نگريستم از ديدن برف‌هاي روي آن تصور مي‌كردم كه پنبه‌هاي حاصل دست‌رنج مادر بزرگ مهربان است كه براي تزيين قله دماوند به كار مي‌رود و با اين باور كودكانه بيشتر به حال خريداران اين پنبه‌ها و همه‌ي كساني كه در توليد آن زحمت مي‌كشيدند تا فقط قله كوه‌ها زيباتر شوند، تأسف مي‌خوردم.

 آيا باورهاي انسان ديرين از دوران كودكي تمدن بشري حكايت مي‌كند؟ آيا ميان كشت پنبه (گياهان) و زيبايي و برف كوه‌ها ارتباطي وجود دارد؟

باورهاي عاميانه در کنار حماسه و افسانه يکي از عناصر شکل‌دهنده‌ي فرهنگ، هويت ملي و قومي جوامع است و حاصل و بازتاب ذهن جمعي افراد است. از آن‌جا که باورهاي عاميانه زاده اساطير است لذا در اين مقاله بيشتر بر روي آن تأکيد شده است. ايران کشوري بزرگ داراي تنوع قوميت‌ها و به تبع آن داراي فرهنگ‌هاي کهن گوناگون است اما متأسفانه با همه تنوع و گوناگوني تحقيقات لازم و كافي در اين زمينه صورت نگرفته و از طرف ديگر تحقيقات كمي كه انجام شده سطحي و شتابزده است. موضوع مشتركي كه از تحقيقات محققان داخلي و خارجي به دست آمده -  و آنها را به حيرت واداشته- اين است كه " عادات و اعتقادات چادرنشينان وحشي و ممالك متمدن چقدر به هم نزديك هستند و گاهي مشابهت تام در آنها ديده مي‌شود" (ادوارد تيلر). صادق هدايت جامع‌ترين تحقيقات را درباره‌ي فرهنگ عاميانه مردم ايران انجام داده است. وي مي‌گويد:‌ "ايران کشوري سرشار از منابع گوناکون ادبي کهن، مذاهب مختلف، هنرها و فرهنگ غني عاميانه مردمي که با جرأت مي‌توانم اعلام کنم در هيچ کشوري اين تنوع قومي و فرهنگي در يک‌ جا گرد هم نيامده است. پرداختن به موضوعات فرهنگي و مردمي مي‌تواند ما را به ياد ريشه‌هاي تاريخيمان اندازد و نسل جوان با گذشته‌ي خود و ريشه‌هاي فرهنگي و تاريخي خود و کشورش آشنا مي‌شود." (afariden.blogfa.com)

اسطوره نماد زندگي دوران پيش از دانش و نشانة بارز روزگاران باستان است. "در واقع اسطوره نشانگر تحول بنيادي در انديشه و دانش است" (شناخت اسطوره‌هاي ملل، سهراب هادي، ص37).

. کمبل براي اسطوره چهار کارکرد دارد: 1- نقش عرفاني، درک رازي که زيربناي همه صورت‌هاست. 2- بعد کيهان‌شناختي که علم به آن مي‌پردازد.  3- نقش جامعه‌شناختي،‌ حمايت از يک نظم اجتماعي معين و اعتبار بخشيدن به آن است. 4- کارکرد تعليمي و تربيتي، به نحوه سپري کردن يک زندگي انساني تحت هر شرايطي مي‌پردازد (همان، ص69). در اين مقاله به بررسي ابعاد مختلف باورهاي عاميانه در کتب درسي (سال اول، دوم، سوم متوسطه و پيش‌دانشگاهي) پرداخته شد و براي اثبات علمي بودن بعضي از موارد و خرافاتي نبودن همه آنها به بررسي جنبه علمي مواردي از آن پرداختيم.

باورهاي عاميانه و بررسي آنها

اگر چه در يك نگاه كلي اما سطحي باورهاي عاميانه را باورهاي منسوخ، مربوط به افراد فرودست و خرافات مي‌دانند، اما در رفتارهاي ناخودآگاه فردي و جمعي ملت‌ها همواره جايگاه ممتاز دارند و همواره خود را با افتخار نشان مي‌دهند و با احترام خاصي بيان مي‌شوند.

باور عاميانه همانند اسطوره از لايه‌هاي فراوان برخوردار است كه در هر زمان و مكان مي‌تواند معني خاصي به همراه داشته باشد و معاني و برداشت‌هاي متفاوت و احياناً متناقض بدهد (همانند خود اسطوره) و در هر فرهنگي با توجه به شرايط خاص جغرافيايي  و زندگي مردم، نقش و كاركردي خاص را ايفا مي‌كند. به دليل فاصله زماني بسيار، بسياري از باورهاي عامه از بين رفته يا احياناً تحريف شده و باورهاي گرانبهايي كه حاصل انديشه‌ي والاي گذشتگان خردمند ما بوده است. از طرف ديگر به خاطر نزديكي اساطير هند و ايران  و درهم‌آميختگي و پيچيدگي اين دو با يكديگر سبب مي‌شود كه شناسايي آنها بدون شناخت همديگر امكانپذير نباشد.

ايرانيان و هندوان به خاطر نژاد مشترك آريايي داراي ميراث‌هاي مشتركي هستند كه در اسطوره به بهترين شكل تجلي مي‌يابد. "اسطوره‌ها فرهنگ آدميان دوردست‌ها و افكار بلند و منطق گسترده مردماني ناشناخته ولي انديشمند را در دسترس ما قرار مي‌دهد." (www.aftab.ir).

برخي از باورهاي عاميانه جنبه اخلاقي دارند و به علم اخلاق مربوط مي‌شوند. برخي جنبه روحي رواني دارند و به علم روان‌شناسي مربوط مي‌شوند. برخي جنبه فلسفي دارند و با علم فلسفه ارتباط پيدا مي‌كنند و برخي هم حاصل انديشه عالمانه بشرند و جنبه‌ي علمي دارند و دسته‌اي كه اصلاً با زندگي و شرايط و علم و ادراك انسان امروزي هيچ تناسبي نداشته و جنبه‌ي خرافاتي يافته‌اند و همين دسته اندك هستند كه سبب بي‌توجهي به باورهاي ديگر شده‌‌اند.

باورهاي عاميانه پشتوانه‌ي ميليوني هزاره‌ها را در خود دارند و از اين حيث مي‌تواند نماد بي‌مرگي باشد چون خدايان اساطير ناميرا و هنوز هم انسان قرن بيست و يك راحت‌تر و صميمي‌تر با باورهاي عاميانه ارتباط برقرار مي‌كند تا باورهاي عالمانه.

آري انسان عصر انفجار فناوري اطلاعات و هزاره‌ي نانو با باورهاي عاميانه زنده است و زندگي مي‌كند. هميشه ماندگاران جامعه بشري از يك انرژي خاصي برخوردارند كه به آنها برجستگي لازم جهت ماندگاري بخشيده است و باورهاي عاميانه از اين حيث مستثنا نيستند به‌طوري كه سيلاب زمانه را ياراي نابودي آن نيست. چرا كه كتاب سينه‌ها و خاطره‌ها جايگاه ابدي اوست، براي همين ابدي هستند. باورهاي عاميانه هزاره‌ها را تداعي مي‌كنند و آئينه تمام‌نماي انديشه‌ها، آرمان‌ها و اعتقادات نياكان ما مي‌باشد، براي همين ميراثي است گرانبها.

 

ادبيات فارسي 1

سوگند به نان و نمك، سمك عيار، ص 39

"سوگند خور به يزدان دادار كردگار و به نان و نمك مردان و به صحبت جوان‌مردان كه آتشك غور نكند. "سوگند به نان و نمك خوردن، بيانگر جايگاه قدسي و نمادي گياهان در باور عاميانه است." همانطور كه عوام به قديسين سوگند مي‌خورند و به آنها احترام مي‌گذارند.

در باورهاي عامّه‌ي ايرانيان و علي‌الخصوص عياران رعايت و احترام نان ونمك بسيار والاست و از فرهنگ و انديشه‌ي والاي قوم ايراني سرچشمه مي‌گيرد و اين باور آن چنان عميق و قدسي است كه حتي دزدان كارواني را مي‌زدند و اگر يك نفر را مي‌يافتند كه روزگاري از دست او غذا خوده بودند، سريع كاروان را رها كرده و كالاهاي سرقت‌ شده را بازپس مي‌دادند. صادق هدايت احترام به نان را  باور خاص ايرانيان مي‌داند.

"مواد و عناصر فرهنگ عامّه‌ي مردم ايران از كهن‌اسطوره و اوسانه به روايت و آداب عياري تا جشن‌هاي ملي و مذهبي و ... پيش از اسلام و پس از آن، باور به ميمون بودن و نبودن اوقات سفرها و صدها مورد ديگر بيانگر اين نكته است كه پيچش فرهنگ عامّه‌ي ايران در حوزه نمادشناسي و كهن‌الگوها از سرزميني حكايت مي‌كند كه مغز و دستي آفريننده و مطرح در پويايي فرهنگ جهاني داشته باشند." ( پژوهش عمومي فرهنگ عامّه، محسن ميهن دوست، ص 20) نمك در باور مردم قابل ستايش و احترام است و هر كس كه نان و نمك كسي را بخورد براي هميشه در گرو منت او خواهد بود و ضرب‌المثل‌هاي زيادي در اين مورد وجود دارد. مانند "نمكش را خورد و نمكدانش را شكست" و "دستش نمك ندارد" و ... .  به نظر مي‌رسد اين باور جنبه‌ي اجتماعي و اخلاقي دارد. مواردي ارزشي چون تقديس مهمان‌نوازي، احياي روحيه‌ي سپاسگزاري و ...  را در بر دارد.  

آب و آيينه و قرآن و بدرقه‌ي مسافر، پاسخ، محمد عبدالملكيان، ص75

آب و آيينه و قرآن در دست، هر سه در باور ايرانيان نماد روشني و پاكي هستند.

خواص آب و درمان حضرت ايوب با چشمه‌ي آب سرد كه در قرآن مجيد به آن اشاره شده است، از نظر علمي حائز اهميت است.

در قرآن عرش الهي بر آب نهاده شده است."و من الماء حيا" ما از آب هر چيزي را زنده گردانيديم. (قرآن مجيد)

هر سه رمز زندگي، روشنايي، پاكي و صداقت هستند.

آيينه نماد دل پاك و به دور از هرگونه زنگار گناهان و بدي‌هاست. قرآن نماد وفاداري ايرانيان به مقدسات و كتاب آسماني است يعني نور و شادي. "هدي اللناس و بينات" (قرآن مجيد)

آب‌درماني، نظافت وبهداشت با آب و طهارت و پاكي و آرامش‌بخشي آب بسيار حائز اهميت است حتي در حماسه‌ جنبه‌ي آرامش‌بخشي و بهداشتي آب مورد توجه بوده است. 

     خرامان بشد سوي آب روان                        چنان چون شده باز جويد روان

 بخورد آب و سر و روي و تن را بشست         به پيش جهان‌آفرين شد نخست

در اسطوره‌ مصر، رود نيل به خاطر تأثير همه‌ي جانبه بر زندگي مصريان آن را مانند خدا مي‌پرستيدند. " در مورد تقدّس آب در همه‌ي اديان به نوعي به جنبه ي تطهير دادن و شستن گناهان آدمي وحدت نظر دارند. (menranjd.blogfa.com)

 در عالم افسانه‌ها ، "سوزن، نمك و آب" از موانعي هستند كه قهرمان بر سر راه ضد قهرمان ايجاد مي‌كند آن مانعي كه تعيين كننده و كارگر نهايي است تقريباً هميشه آب است. مثلاً در روايت افسانه‌ي "سبز قبا" كه نماد بهار است سرانجام آب باعث شكست و نابودي ضد قهرمان ابدي مي‌شود." (فرهنگ افسانه‌هاي مردم ايران ص44)

اگر "آب" براي ضد قهرمان (بدي) مانع است پس براي قهرمان (خوبي) روشنايي و عامل پيروزي است. هرگاه ضد قهرمان نابود شود، قهرمان در برابرش پيروز خواهد شد. مانند نجات يافتن حضرت موسي در رود نيل و غرق شدن فرعون

در ايران باستان آناهيتا (رود روان و بالنده) يا ايزد بانو فرشته‌ي آب و آباداني و سرچشمه‌ي اقيانوس كيهاني است. در اساطير ايران و هند و بين‌النهرين آب نمادي از زن مي‌باشد. آناهيتا (ايران)، گنگا (هند)، نيل (مصر) كه ديدي ظريف‌انديشانه را در خود جاي داده است. نياكان ما معتقد بودند اگر آب را آلوده كنيم آناهيتا ناراحت مي‌شود. شايد سهراب تحت تأثير عرفان ايراني شعر معروف "آب را گل نكنيم" را سروده است. در شيعه هم آب مهريه حضرت زهرا است و در حماسه كربلا آب معياري براي سنجش وفاداري برادري مهربان مي‌شود.

در تعبير خواب‌ها هر سه نماد روشنايي، صفا، دوستي، مبارک و ميمون هستند.

تأثير ستارگان بر سرنوشت و روزي انسان، رستم و سهراب2، ص 16.

و آنچه از علم به شما داده شده, بسيار اندک است.(سوره اسراء,85)

همي خواست پيروزي و دستگاه         نبود آگه از بخشش هور و ماه (فردوسي)

ادبيات فارسي پيش‌دانشگاهي 2

هر شب كواكب كم كنند از روزي ما پاره‌اي      هر روز گردد تنگ‌تر سوراخ اين غربال‌ها (صائب)

صادق هدايت در کتاب فرهنگ عاميانه ي مردم ايران در اين باره مي گويد: خرافاتي چون تاثير ستاره ها بر سرنوشت انسان در ايران تحت تاثير همسايگان کلداني و آشوري بوده است اما جان هينلز در کتاب شناخت ساطير ايران مي گويد: اعتقاد به تاثير ستارگان بر سرنوشت انسان از کيش زرواني (مشتق از زروان يعني زمان) سر چشمه گرفته است. بدين مضمون که سپهر جهان را محدود مي کند و بر آن نظارت دارد، يعني در ازل تقدير هر يک از افراد از طريق جدال گيهاني ميان بروج دوازده گانه که نماينده نيروهاي خير هستند و سيارات هفت گانه که اختيار مقدرات آفريدگان را در دست دارند, مقدر شده است.«اين اعتقاد در بعضي از قطعات شاهنامه ي فردوسي، حماسه ي بزرگ ايران، نيز ديده مي شود.» (جان هينلز, شناخت اساطير ايران, ص115)

"دمنيك سيمونه" يكي از نويسندگان كتاب "زيباترين افسانه جهان" مي‌گويد: ما حقيقتاً فرزندان ستارگانيم. همان‌هايند كه در گذشته‌ها عالم بزرگ (كاينات) را بنيان گذاشته‌اند. ما واپسين فراورده‌هاي تشكيلات كائنات هستيم. (زيباترين افسانه جهان، دمنيك سيمونه و ... ص 8)

"ميشل گوكولن" از آزمايشگاه روانشناسي فيزيولوژيك استراسبورگ اولين كسي بود (1950م) كه اثرات سيارات بر انسان را اندازه‌گيري كرد وي مجموعه تحقيقات 20 ساله‌ي خود را در كتابي به نام "ساعت‌هاي كيهاني" به طور خلاصه نوشته است. از آنجا كه در اروپا همه ادارات ثبت اسناد رسمي لحظه دقيق تولد را مي‌نويسند او 576 عضو فرهنگستان پزشكي را انتخاب كرد و با تعجب مشاهده نمود كه 80% آنها وقتي متولد شده‌اند كه مريخ و زحل تازه طلوع كرده يا به بلندترين نقطه خويش در آسمان رسيده بوده‌اند. او براي اطمينان بيشتر نمونه‌ي ديگر مركب از 508 طبيب مشهور را در نظر گرفت و به همان نتيجه قبلي رسيد." ارتباط آماري بسيار محکمي ميان برخاستن اين دو سياره در لحظه تولد نوزاد و موفقيت آتي او به عنوان يك طبيب وجود داشت و احتمال تصادف در اين آزمايش به يك ميليونيم است. براي اولين بار در تاريخ دانشمندي مدركي ارائه داده بود حاكي از اين كه سيارات واقعاً بر زندگاني ما تأثير مي‌گذارند. اين امر نقطه برخورد حساسي با معتقدات كهن طالع‌بيني در اختيار علوم قرار مي‌دهد." (فوق طبيعت، ليال واتسن ، ص68).

دانشمندان مي‌گويند حتي آبي كه بر روي كره‌ي زمين وجود دارد و سبب تفاوت سياره‌ي ما از ديگر كرات آسماني شده است از ستارگان ناشي مي‌شود. بر روي گرد و غبار ستاره‌اي يخ‌‌ها و گاز كربنيك مي‌نشيند و زماني كه غبار منعقد شدند تا كرات سماوي يا سيارات را بسازند، يخ‌ها بخار مي‌شوند و به شكل فواره مانند به خارج از سياره پرتاب مي‌شوند." (زيباترين افسانه جهان، دمنيك سيمونه و ... ص76).

محققين معتقدند پديده‌ي حيات بر روي زمين در نهايت تابع خورشيد است زيرا ماه هم نور خود را از خورشيد مي‌گيرد. زيرا در هنگام كسوف كامل موجودات دچار سردرگمي كامل مي‌شوند حتي حيوانات نظم و آرامش زندگي معموليشان كاملاً برهم مي‌خورد.

 رابطه ميان ماه و تولد آن‌چنان نزديك است كه در بعضي از نقاط حتي ماه را "قابله بزرگ" مي‌نامند (فوق طبيعت، ص 34). نظريه جاذبه عمومي نيوتن حاكي از اين است كه"هر ذره در جهان هر يك از ذرات ديگر جهان را با نيروي زيادي جذب مي‌كند كه تناسب مستقيم با جرم آن دو و تناسب معكوس با فاصله‌ي آن دو دارد. زمين، ماه را با نيروي زيادي جذب مي‌كند و در مدار خود قرار مي‌دهد و ماه نيز آن‌قدر بزرگ است كه دائماً پوسته‌ي زمين را به طرف خود مي‌كشد(فوق طبيعت، ص 34). براي تحقيق در موضوع فوق دو نفر با نام يكسان "دكتر مناکر" اطلاعاتي درباره بيش از نيم ميليون تولدي كه در بيمارستان‌هاي نيويورك ميان سال‌هاي 1948 ميلادي به وقوع پيوسته را جمع‌آوري كرده‌اند. نتيجه نشان داد كه بيشتر تولدها در روزهايي انجام مي‌گيرد كه ماه رو به كوچك شدن مي‌گذارد و نقطه اوج تولدها درست بعد از بدر كامل ماه است." (ص59). اما مطالعات ديگري در آلمان و كاليفرنيا بر روي تعداد كمتر، نتيجه‌اي كاملاً شبيه تحقيق فوق را آشكار نمود. محققين از اين آزمايش‌ها نتيجه گرفتند كه تأثير قمري در مكان‌هاي مختلف جغرافيايي متفاوت است. محققين معتقدند " بسياري از فعاليت‌هاي بدن از تغييرات ميدان مغناطيسي زمين كه ناشي از خورشيد است، اثرپذير مي‌باشد. (ص66). در اين‌صورت بيشترين تأثير از ناحيه دستگاه عصبي ماست كه مبتني بر تحريكات الكتريكي است. مطالعاتي در مورد تصادفات رانندگي در روسيه و آلمان نشان مي‌دهد که تعداد تصادفات در روزهاي بعد از جهش شعله‌ي خورشيدي تا چهار برابر مقدار متوسط افزايش مي‌يابد.

در اساطير يونان تأثير خدايان آسمان (زئوس، آتنا، آفروديته)، نيروهاي جاودان آسماني در زندگي قهرمان زميني تأثير فراوان دارند و حوادث به اراده‌ي آنها انجام مي‌پذيرد. در مواقع لزوم به کمک مي آيند.   

در حماسه اوديسه مي‌خوانيم: " "ايريس"، خدمتگزار سوگند‌ خورده‌ي جاودانان، هنگامي كه به مأموريتي مي‌رفت، زئوس با رنگين كمان خود برايش از آسمان به زمين پل مي‌زد." (اساطير يونان، راجر لنسلين، ص27). عده‌اي معتقدند كه باورهاي عاميانه در مورد مظاهر طبيعت به نظريه تقديس طبيعت و مظاهر طبيعي برمي‌گردد. " زماني كه انسان ابتدايي قبل از توجه به ماورا طبيعت، مظاهر طبيعي مانند بادها، رودخانه‌ها و اجرام سماوي (ستاره و ماه و خورشيد) و جز آن را با ديده اعجاب مي‌نگرست و باور مي‌داشت كه هر كدام از آنها مستقلاً در زندگي و سرنوشت او مؤثر است و به ستايششان مي‌پرداخت." (جامعه‌شناسي و مردم‌شناسي ايلات و عشاير، ص 28).شايد از همين رو در اساطير ايران «تيشتر, ستاره ي تابان و شکوهمند, نخستين ستاره و اصل همه ي آب ها و سرچشمه ي باران و باروري است.» (شناخت اساطير ايران, جان هينلز, ص38)

در اين ميان پرستش خورشيد محصول دوره‌اي از زندگي بشر است كه به كشاورزي روي آورد و نور و حرارت خورشيد در زندگي وي نقش تعيين كننده‌اي داشت. در بين‌النهرين "شمس يا شاماس"  ايزد خورشيد را مي‌پرسيدند. در مصر خورشيد عنوان بزرگترين خدا را داشت و به "رع" مشهور بود. در ايران توجه به خورشيد و تقديس آن تا روي كار آمدن ساسانيان ادامه داشت. در قرآن هم خورشيد به دليل يكي از مظاهر شگفت‌انگيز و حياتي خداوند مورد توجه واقع شده و سوره‌اي به همين نام اختصاص يافت. نيايش و احترام و تقديس خورشيد مي‌تواند از اعجاب بشر اوليه سرچشمه گرفته باشد. منبع عظيم انرژي و نقش حياتي آن در پيدايش زمين و زوال‌ناپذيري انرژي آن تعجب انسان اوليه را برانگيخته و آن را سزاوار احترام و تقديس دانسته، يعني نماينده حيرت بشر و حس جستجوگر و فلسفه‌گرايانه‌ي بشر است.

ظاهرا اجرام آسماني از ديد اديان باستاني در عالم آخرت هم از جايگاه ويژه اي برخوردارند.در شرح معراج ارداويراف به بهشت آمده است: «نخست ويراف به طبقه ي ستارگان رسيد که در آنجا از انديشه ي نيک پذيرايي مي شود . در طبقه ي بعدي يعني ماه از گفتار نيک پذيرايي مي کنند. سومين طبقه, طبقه خورشيد است. در آنجا به فرمانروايان خوب پاداش مي دهند. (شناخت اساطير ايران, جان هينلز, ص99)

از ديدي ديگر نيز مي‌توان به تاثيراجرام آسماني بر سرنوشت انسان پرداخت.اين باوررا مي توانيم به اين نظريه عرفا نزديك گردانيم كه روح همه‌ي انسان‌ها از عالم بالا، آسمان  يا عالم ذر نشأت گرفته و هر چه هست همان بالا است و تمام تصميمات از بالا گرفته مي‌شود. يعني به جنبه‌ي آسماني بودن و ماورا طبيعي بودن روح انسان برمي‌گردد كه انسان‌ها مانند بسياري از نيازهاي فطري احتمالاً آن را درك مي‌كردند.

"از فضا امواجي به زمين فرستاده مي شود نوع اين پرتو ها ايکس ، گاما و فرا موج نيست بعضي ها معتقدند اين امواج را ستارگان مي فرستند و بعضي ها معتقدند موجودات متفکري مي فرستند." (دکتر ايرج ملک پور ، به نقل از ناسا)

با توجه به آيات قرآن که انسان اشرف مخلوقات است و باور گذشتگان ما يعني تاثير هور و ماه بر سرنوشت انسان احتمالا نظريه درست تر همان امواج ستارگان مي باشد.

در دنياي امروز هم موضوعي به نام تكنولوژي فكر يا "قانون جذب" وجود دارد كه معتقد است: "توانمندي يك انسان را باورهاي او تعيين مي‌كند. باورها در روحيه انسان تأثير مي‌گذارند. باور خوب، روحيه خوب و باور منفي، روحيه منفي را مي‌پروراند" (تكنولوژي فكر،آزمنديان، ص 74).

آري هر انساني آن چه را در زندگيش جذب مي‌كندكه در انديشه آن است و به آن باور دارد. و همين اصل را نيز ناصر خسرو در قرن پنجم تأكيد مي‌کند:

چون تو خود كني اختر خويش را بد               مدار از فلك چشم نيك اختري را

ادبيات فارسي 2

محبوس كردن روح ديو در شيشه، جلوه‌اي هنر در اصفهان، ص 110

پيشينيان بر اين باور بودند كه براي كشتن ديو بايد روح آن را در شيشه كرده سپس آن را بر زمين زده تا بشكند و به اين وسيله او را مي‌كشتند. اين اعتقاد از اين باور اقوام ابتدايي نشأت مي‌گيرد كه روح شخصي مي‌تواند خارج از تن خود او در قالب ديگري جاي گيرد. در يكي از داستان‌هاي هندي آمده است كه: "يكي از پادشاهان سرنديب هنگامي كه مي‌خواست به جنگ برود، روح خود را در جايي پنهان مي‌كرد و خود روانه ميدان مي‌شد.

وقتي حيات شخصي به چيزي بسته باشد، مرگ او نيز به همان وابسته مي‌گردد و چون جان يكي در شيء جاي داشته باشد، طبيعي است كه مرگ او در اثر ضربه‌اي از همان شيء عارض مي‌گردد." (داستان داستان‌ها، دكتر اسلامي ندوشن، ص49)

اين باورها يادگار روزگاراني است كه پهلوانان با ديوان مي‌جنگيدند. در رواياتي آمده است كه ديو معروف، صخر جني (رباينده‌ي انگشتري سليمان) زماني كه حضرت سليمان او را دستگير كرد، در دماوند محبوس نمود و يا در افسانه‌هاي ايران تهمورث از آن جهت به ديوبند معروف است كه بسياري از جادوگران و ديوان را كشت و عده‌اي را در دماوند به بند كشيد. همچنين فريدون، ضحاك ديو‌سيرت را در دماوند در بند كرد. همه موارد مفهوم كنايي گسترده‌اي دارند يعني حتي قدرتمندان هم در اسارت و محدوديت جانفرسا قرار مي‌گيرند.

طلسم‌شكستن، جلوه هاي هنر در اصفهان، ص 110

طلسم از لفظ يوناني طلسما گرفته شده است و به معني مسلط آمده است كه قلب كلمه طلسم است. بر حسب نوشته برخي مؤلفان علم طلسمات را ارشميدس اختراع كرده است و دانشي است كه به كمك بخورات مقوي جالب انجام مي‌يابد. در اين علم به طب نيازمند مي‌شوند. زيرا براي دانستن احكام طبايع و اجزاي بخورات و آنچه به موازين درجه‌ها وابسته است، بايد از طب استمداد كنند. هدف و غايت آن تقليد از طبيعت اصلي است و فاعل آن حكيم است. (لغت‌نامه دهخدا)

در قديم بر روي خمره‌هاي زر بخور زهر هلاهل را به صورت فشرده قرار مي‌دادند و سپس در آن را محكم مي‌بستند تا سارقان قصد سرقت آن را نكنند زيرا زهر هلاهل كشنده است و باز كردن خمره‌هاي زر كه با اين زهر اصطلاحاً طلسم شده‌اند، قاعده‌ي خاص دارد. كسي كه به قواعد گشودن خمره‌ها آگاه بود، دستورالعمل آن را مي‌نوشت و بر اساس آن افراد خمره‌ها را مي‌گشودند. به اين عمل اصطلاحاً طلسم‌شكستن مي‌گفتند. مثلاً اينكه در هنگام باز كردن در بايد در خلاف جهت باد قرار گيرند تا زهري كه به صورت بخار متصاعد مي‌گردد به انسان صدمه وارد نكند. قابل ذكر است كه طلسم‌كردن و طلسم‌گشودن هر دو مستلزم داشتن دانش كافي است. زيرا شخص بايد اطلاعات كافي درباره‌ي نوع زهر و اثرات آن و مقدار جوشاندن و تبديل آن به بخور و نحوه‌ي خنثي كردن آن و درمان اثرات احتمالي آن داشته باشد. و طلسم كردن دفينه‌ها كار سيستم‌هاي ايمني بانك‌هاي امروزي را انجام مي‌داده است و بر حسب اينكه با چه ماده‌اي طلسم مي‌كردند نامي خاص داشت. مثلاً اگر با زهر مار طلسم صورت مي‌گرفت، طلسم مار مي‌گفتند و اگر با زهر افعي آغشته مي‌شد، طلسم افعي مي‌گفتند. گاهي اوقات كه دفينه‌ها در داخل غارها پنهان بود مسير گنج را با ميكروب طاعون آلوده (طلسم طاعون) مي‌ساختند.             

طلسم فني است كه بدان چگونگي درآميختگي قواي فعّاله‌ي عاليه به قواي منفعله‌ي سافله شناخته مي‌شود تا بوسيله آن فعل غريب در عالم كون و فساد پديد آيد و طلسم‌گشودن: باطل كردن اثر طلسمي (فرهنگ معين)

صورت يا نوشته‌اي با اشكال خاص كه آن را وسيله‌ي انجام دادن كاري خارق عادت مي‌پنداشتند. (گلستان سعدي، دكتر يوسفي، ص328) 

صادق هدايت طلسم چشم‌زخم را كه چشم مقدس است و در كاوش‌هاي شوش پيدا شده، آن را   تحت تأثير خرافات مصري از زمان خيلي قديم مي‌داند.

در طلسمي كه از دوران اشكاني باقي‌ مانده است تصوير فريدون (قواي فعّاله‌ي عاليه) را نشان مي‌دهدكه ديوي را (قواي منفعله‌ي سافله) گرفته و قصد دارد آن را با گرز خود بكشد (پديد آمدن فعلي غريب يا خرق عادت)

زمرّد و كور شدن چشم افعي، در بيابان‌هاي تبعيد، ص75

زمرّد: زمرّد را زِبَرجد خوانند و بهترينش سبز شفاف است. (لغت‌نامه دهخدا) صادق هدايت به نقل از عرائس‌المجالس و قصص‌الانبياء آورده است كه كوه قاف از زمرد است و سبزي آسمان از آن است.

زمّرد با وجود مدارات و ذرات و انرژي‌هاي درماني جهت درمان‌هاي زير مفيد است:

بيماري‌هاي عصبي، اختلالات عصبي و آرامش‌بخشيدن. (ويكي‌پديا)

"زمرّد چشم‌هاي خسته و ضعيف را تقويت مي‌كند و براي نيرو بخشيدن بر چشم‌ها مي‌توانيد يك قطعه كوچك از آن را بر روي قاب عينك خود بچسبانيد." (سنگ‌درماني، شوفل برگر، ص75)

افعي: افعي جزوخزندگان و در رديف مارها قرار دارد. "اندام‌هاي حس بينايي و شنوايي در مارها قوي نيست و پلك ندارند و پولك‌هاي شفافي چشم آنها را مي‌پوشاند. حركات اشياء را در فواصل نزديك مي‌بينند." (مجموعه كتاب‌هاي دانش‌ پايه، محمد علي شميم، ص 73)

"گوشت افعي را بپزند و بخورند چشم تيز‌بين شود و حواس جواني را حفظ كند و براي درد عصب و جذام مفيد است." (لغت‌نامه دهخدا)

در ادبيات "كور شدن افعي با زمّرد" بيشتر جنبه‌ي كنايي دارد. آيا اين موضوع از نظر علمي قابل توجيه است؟

         شنيده‌ام به حكايت كه ديده‌ي افعي                       برون شود چو زمرّد در او برند نظر

        من اين نديدم و ديدم كه خواجه دست بداشت         برابر دل من بتركيد ديده‌ي آز  (منجيك ترمذي)

زمرّد در رديف معدود سنگ هايي است که تشديد فرکانس دارد و داراي طول موج کوتاه است. هر چه قدر فرکانس بيشتر باشد طول موج کوتاه, انرژي زيادي ايجاد مي شود در نتيجه ضربه و تخريب ناشي از ان بيشتر است. احتمالاً چشم افعي به طول موج هاي زمرّد حسّاس است همان طور که بدن ما به ليزر حسّاس است و شايد پولک چشم افعي خاصّيت عدسي وار داشته باشد. اگر تابش نور خورشيد به زمرد زياد باشد، تشعشع زياد مي شود. از حدّ استاندارد پولک چشم که بگذرد، رنگ ها همديگر را خنثي مي کنند و روي پولک بريدگي ايجاد شده و سبب تخريب مي شود. (فيزيک، تداخل امواج ويرانگر) همان طور که در جريان جنگ جهاني دوم در آلمان زماني که نازي ها از روي پل رد مي شدند، در اثر تداخل امواج مکانيکي پل سست شده و متلاشي گرديد. زمرد مانند اورانيوم از نظر علمي کاربرد زيادي دارد. اورانيوم هم در انسان انواع سرطان ها را به وجود مي آورد. 

گرفتن وسايل عاريه در ابتداي زندگي و مردن بچه اول، كباب غاز، ص31

باوري كه در نگاه اول بيشتر جنبه‌ي خرافاتي دارد اما به نظر مي‌رسد كه گذشتگان ما براي بيان امور اخلاقي از شيوه‌ي رمزي و كنايي استفاده مي‌نمودند. بديهي است كه اگر انسان از ابتداي زندگي به مناعت طبع عادت كند و براي هر چيز ساده‌اي به غرض گرفتن عادت نكند براي هميشه او انساني مستقل و وارسته خواهد شد. در اين باور از جنبه­ي عاطفي(مرگ فرزند) براي پرورش بعد اخلاقي (مناعت طبع) استفاده نموده است.

داروَك نماد باران، داروَك، ص 130  

اي قاصد روزان ابري داروك كي مي‌رسد باران؟

در باور عاميانه مردم مازندران هرگاه نوعي قورباغه درختي (داروَك) قور قور كند، باران مي‌ايد و سبب خوشحالي كشاورزان مي‌شود. در باور عاميانه مردم برمه "مار كبري" به ارمغان آورنده‌ي زندگي و باران تلقي مي‌گردد و چهره‌اي مثبت دارد. در مقابل در اساطير چين اژدها مقدس و عامل ريزش باران و باران‌آفرين است و نمودار روح فرشته ي آبهاست. به هنگام خشكسالي تصوير اژدها را ترسيم مي‌كنند و بارش آغاز مي‌شود. اژدها مي‌تواند نمودار طغيان باشد. زيرا در حماسه (هفت خوان) در برابر قهرمان طغيان مي‌كند و همچنين مي‌تواند به طغيان رودخانه‌ها در چين اشاره داشته باشد.  در باور ايرانيان مار و اژدها هر دو اهريمني هستند. براي همين نمي‌توانند چهره‌اي مثبت باشند.

همجنين در باور عاميانه مردم مازندران صداي شغال در شب نشانه قطع بارندگي و آفتابي بودن هوا روز بعد است. در واقع اين باورها بيانگر نوعي هواشناسي انسان ديرين از طريق طبيعت بوده است. آيا اين باور عاميانه با باور علمي امروزي كه زلزله پيش از وقوع توسط حيوانات قابل پيش‌بيني است، شباهت ندارد؟ آيا علم هواشناسي ريشه در اين باورها دارد؟ اگر چه بديهي است كه علوم پيشرفته امروزي از طبيعت سرچشمه گرفته است.

ادبيات فارسي 3

دود كردن اسپند و كُندر (سوزاندن پر سيمرغ)، رستم و اسفنديار

دود كردن اسپند و كُندر براي دفع چشم‌زخم از باورهاي عاميانه است كه امروزه تقريباً تمام مردم ايران به آن معتقدند.

دكتر محمد علي اسلامي ندوشن در كتاب داستان داستان‌ها عامل اين كار را به موضوع فرا‌خواندن سيمرغ همراه با تشريفات خاص كه از جانب زال صورت مي‌گرفت، ارتباط داده است. مهمترين تشريفات، سوزاندن بخور بود كه اين عمل در آيين زرتشتي هنگام برگزاري مراسم مذهبي، ضرورت داشت. وي ادامه مي‌دهد كه به طور كلي سوزاندن بخور هنگام انجام تشريفات مذهبي نزد بسياري از اقوام كهن رواج داشته است. موسيقي و بو هر دو در برانگيختن تخيل و تحزيض يا تحريك اعصاب و ايجاد جو مصفّا و حضور قلب موثر هستند: در ايران بعد از اسلام در اعتقاد عامّه چنين جاي داشته كه بخور هر جا دود شود ديو و جن و شياطين از آنجا مي‌گريزند. (داستان داستان‌هادکتراسلامي ندوشن، ص 53)

احتمالاً ديو و جن و شياطين استعاره از انسان‌هاي بد هستند كه براي دفع چشم‌زخم آنها اين عمل صورت مي‌گيرد.

"اسپند خوشبو و معطر، گياهي گندزدا، دور كننده حالت تهوع از مشام انسان و از سوي ديگر به سبب خواص گياهي خويش باورهايي را از جهت عقيدتي كه كهن ريشه است، رقم زده كه هنوز هم در بين عامّه جايگاهي خاص دارد و در دفع چشم‌زخم و شورچشمي آن را دود كنند". (پژوهش عمومي در فرهنگ عامّه، محسن ميهن دوست، ص 112و113)

نه تنها انسان عصر باستان از ميكروب‌ها هيچ اطلاعي نداشت بلكه مردم تا صد سال پيش هم از وجود آن بي‌خبر بودند تا چه رسد به اينكه خاصيت ضد عفوني‌ كنندگي اسپند براي آنها مفهومي داشته باشد. در نتيجه با زبان وشيوه ي خودشان كه متداول و قابل فهم بود، استفاده مي‌كردند.

چنان گشت ابرش كه در شب سپندر                همي سوختندش ز بهر گزند (فردوسي)

يارم سپند اگر چه بر آتش همي فكند      از بهر چشم تا رسد فرو را گزند (حنظله‌ي بادغيسي)

معني‌شناسي نماد گياهي، آبشخوري پر رمز و راز دارد و ردگيري قداست آن از جهت اسطوره‌شناسي كه با اوراد، دعا، نيايش، نذر و مناسك همراه بوده است، به دوراني بس كهن مي‌رسد. (پژوهشي در فرهنگ عامّه ص 162)

فره ايزدي، رستم و اسفنديار

خم آورد بالاي سرو سهي                         از او دور شد دانش و فرهي  (فردوسي)

اعتقاد كهن ايرانيان در مورد برخورداري پادشاهان و پهلوانان از فره ايزدي اشاره دارد.

در يشت 19 از "فرّ كياني" سخن مي‌رود كه به پادشاهان و پهلوانان اختصاص يافته و موجب پيروزي ايشان بر دشمنان ايران شده است." (برگ‌هايي در آغوش باد، ص53) در ضمن اهريمن، ضحّاك و افراسياب براي به دست آوردن فرّ كياني تلاش كردند اما به آن دست نيافتند.

"اين عقيده را كه ابري از انرژي يا "هاله تابان" بدن را احاطه كرده است به قرن‌ها پيش باز مي‌گردد. تصاويري باستاني از مردان مقدس به دست آمده است كه آنها را در محيطي نوراني نشان مي‌دهد و تاريخ آن خيلي پيشتر از زماني است كه مسيحيان هاله‌ي دور سر قديسين را اختراع كردند." ( فوق طبيعت، ص 153) .

از قديم‌ الايام در تصاويري كه از پيامبران و قديسين اديان اسلام و مسيحيت تهيه مي‌شده است همواره هاله‌ي تاباني به دور سر يا بدن آنان نقاشي كرده‌اند."(همان، ص153.

هاله نوري يا هاله اختري محافظ انسان است و همانند پيله‌اي انسان را در بر مي‌گيرد و ريشه در متا فيزيك دارد. هرچه انسان از جنبه‌ي معنوي قوي‌تر باشد انرژي بيشتري توليد شده و شكوه و قدرت انسان بيشتر مي‌شود. در اساطير ايران انسان‌هاي برجسته مانند جمشيد را مي‌بينيم كه به دليل غرور فرّ ايزدي را از دست دادند و انسان‌هاي اهريمني چون ضحاك و افراسياب هرگز نتوانستن به آن دست يابند.  

با دستگاه عكاسي كه «سيمون كرايان» ابداع نموده است ،مي‌توان هاله‌ي دور بدن موجودات را ضبط كرد. اين موضوع حكايت از آن دارد كه" نوعي قالب انرژي در تمام موجودات جاندار هست كه گرچه شكلش مانند موجود زنده است اما نسبتاً از آن مستقل مي‌باشد و اين عقيده‌‌اي باور نكردني است اما در شوروي دارند جداً به چنين نتيجه‌اي مي‌رسند." (فوق طبيعت ص 158 و 159)

در ميان ايرانيان هيچ‌گاه بت‌پرستي وجود نداشته و خداي يكتا با نور تجسّم يافته و در قرآن هم آمد: " الله نور السموات و الارض .... " (نور آيه 35).

پريدن پلك چشم و آمدن مهمان، آفتاب پنهاني، ص137

دوباره پلك دلم مي‌پرد، نشانه چيست؟                  شنيده‌ام كه مي‌آيد كسي به مهماني

اين باور نوعي "روشن‌بيني" محسوب مي‌شود كه ريشه در متافيزيك دارد.

ادبيات و زبان فارسي پيش‌دانشگاهي

طالع‌بيني، ني محزون، شهريار، ص 91

من مگر طالع خود در تو توانم ديدن                كه توام آينه بخت غبار آگيني (شهريار)

طالع و طالع‌بيني در فرهنگ عامه‌ي ما نيز تأثير به سزايي دارد.

كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت      يارب از مادر گيتي به چه طالع زادم (حافظ)

"طالع در نجوم درجه‌اي از دايره‌ البروج يا برجي كه در وقت معين (مثلاً موقع ولادت كسي) بر افق شرقي  و در حال طلوع باشد. اگر آن وقت هنگام تولد شخصي باشد طالع آن شخص و اگر اول سال شمسي باشد آن را طالع سال مي‌گويند ... طالع در احكام نجوم و تنظيم زايجه اهميت بسيار دارد. اهل احكام، طالع شخص را در سرنوشت او و طالع سال را در وقايع سال مؤثر مي‌دانند. "(حافظ نامه، ج2، ص927)

طالع‌بيني بر پايه اين مقدمه بنيادي قرار دارد كه پديده‌هاي آسماني بر رويدادها و موجودات زنده زمين اثر مي‌گذارد. "هيچ دانشمندي و هيچ زيست‌شناسي كه با آخرين تحقيقات بروي آب و هوا و ريتم‌هاي طبيعي آشنا باشد نمي‌تواند با اين اصل مخالفت كند. اما جاي بحث در اين است كه اين اثرپذيري تا چه حد و چه درجه‌اي مي‌باشد." (فوق طبيعت، ص 68)

"ميشل گوكولن" در اين زمينه تحقيقات فراوان نمود. وي تاريخ تولد همه‌ي فرانسويان مشهور را كه مي‌توانست،‌ جمع‌آوري كرد و در اين تحقيق ثابت كرد اطبا و علماي مشهور وقتي متولد شده بودند كه مريخ از افق بالا مي‌آمده است. هيچ نويسنده‌ي مشهور فرانسوي وقتي زحل در حال فرو بوده، متولد نگشته است.

CAUQUELIN, M, L'InFiuencedesastres, paric; pauphin,1955

اساسي‌ترين ابزار طالع‌بيني جدول ساعات (طالع) است كه شامل يك نقشه‌ي دقيق و معين آسمان مي‌باشد كه در محل و زمان دقيقي كه شخص متولد شده، رسم گشته است و مرحله بعد يافتن برج طلوع‌كننده يا طالع، آن قسمت از صور آسماني است كه در لحظه تولد از افق شرقي بالا مي‌آيد و مرحله بعد يافتن برج نيمه‌ي آسمان يعني آن صورت فلكي كه در لحظه تولد درست در بالاي سر قرار دارد سپس رسم نقشه‌ي وضعيت جديد خورشيد، ماه و سيارات بر روي جدول تولد مي‌باشد. "ليال واتسن" معتقد است: "تا اين مرحله هيچ دانشمند و منجمي نمي‌تواند به جدول‌هايي كه براي محاسبات به كار مي‌رود، ايراد بگيرئ. اين موضوع كه سيارات داراي اثري قابل پيش‌بيني بر روحيه و شخصيت مردم هستند و ما پيش از همه از اجرام آسماني نزديك‌تر به زمين كه در منظومه شمسي هستند، اثر مي‌پذيرم كه مهمترينشان خورشيد و ماه هستند، موضوعي كه هيچ دانشمندي نمي‌تواند رد كند (مثلاً جنبه‌ي علمي زمينه‌‌ي اثر سيارات در گيرندگي راديويي). دانشمندان و طالع‌بينان هر دو به تغييرات در كيهان معتقدند اما اختلاف از اين جا ناشي مي‌شود كه طالع‌بينان ادعا مي‌كنند كه معني اين تغييرات را دقيقاً مي‌شناسند." شخص ديگري كه در اين زمينه آزمايش‌هاي گسترده انجام داد "ورنون كلارك" روان‌شناس آمريكايي بود كه در سال 1959 ميلادي به اين كار پرداخت. اولين آزمايش وي در مورد ادعاي طالع‌بينان بود كه استعداها و توانايي‌هاي آينده‌ي افراد را مي‌توانند مستقيماً از روي جدول طالع‌بيني پيش‌گويي نمايند. او در آزمايشي كه بر روي افراد مختلف از مشاغل گوناگون انجام داد به اين نتيجه رسيد كه ظاهراً استعداد انسان از طرح‌هاي كيهاني تأثير عميق مي‌پذيرد كه نه تنها طالع‌بين قادر است آن را تشخيص دهد بلكه مي‌تواند اثر يك طرح را پيش‌گويي كند. وي براي اطمينان بيشتر دوباره براي تأييد پيش‌گويي توسط طالع‌بينان دست به آزمايش زد كه اين امر نيز تأييد شد. با توجه به نتايج حاصله، "كلارك" هنوز قانع نشده و آزمايش سوم را ترتيب داد. او فكر مي‌كرد شايد طالع‌بينان سرنخ‌هاي بسيار زيادي داشته‌اند تا از روي آنها كار كنند لذا در مورد افراد مورد آزمايش فقط اطلاعاتي دربار‌ه‌ي تولد داد بدون تاريخ وقايع مهم و بدون هر نوع اطلاعات شخصي. با اين حال طالع‌بينان توانستند نظر درست بدهند. كلارك در پايان تحقيقات نتيجه گرفت: "طالع‌بينان با موادي كار مي‌كنند كه فقط از داده‌هاي تولد مي‌توان گرفت، قادرند با موفقيت افراد را از يكديگر تشخيص دهند."(فوق طبيعت، ليال واتسن، ص 79)

دكتر واتسون معتقد است "پيدايش طالع‌بيني بيشتر مديون بابِلي‌ها (يا كلداني‌ها) است. چون اقوامي بوده‌اند صحراگرد و در هواي صاف مي‌زيستند به اين عقيده روي آوردند كه انرژي خدايي در حركت اجرام آسماني تجلي مي‌كند" (همان، ص 81). اما بعضي ريشه آن را در تمدن مصر جستجو مي‌كنند. طالع‌بيني حاصل كنكاش بشر در كيهان و نوعي كيهان‌شناسي است و نحس و سعد بودن به تعبير امروزي همان انرژي منفي و مثبت مي‌تواند باشد كه امروزه تكنولوژي فكر متولي آن است.

فال‌ گرفتن، دولت يار

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد           زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد (حافظ)

فال در لغت يعني شگون، به زبان يا دل نيک‌آمدن و پيش‌بيني خوش‌بينانه است. در فرهنگ ايراني مانند فرهنگ عرب واغلب فرهنگ‌هاي ديگر فال نيک و بد سابقه‌ي کهن دارد. در فرهنگ عرب تفال (فال نيک) و تطير (فال بد) که آواز يا پرواز پرنده‌اي مانند کلاغ يا جغد را علامت شومي مي‌دانستند. اما قار قار کلاغ در فرهنگ ما نشانه بازگشت مسافر و خبر خوش است. " ايرانيان به فال نيک مروا به فال بد مرغوا مي‌گفتند. مشهور است که پيامبر اسلام (ص) فال را خوش مي‌داشت و نيز حضرت علي (ع) معتقد است كه "چشم‌زخم و جادو و فال نيكو زدن واقعيت دارد." (نهج‌البلاغه، مواعظ، ص 1351). نوعي از فال‌زدن با گشودن کتاب بوده که اين کار بيشتر با قرآن مجيد، ديوان حافظ و مثنوي رسم بوده است. فال‌زدن هنوز هم در فرهنگ عامه جهاني زنده است و انواع و اقسامي دارد که مشهورترين انواع آن کف‌بيني، فال قهوه،‌ فال نخود است. "  (حافظ‌نامه، بهاء‌الدين خرمشاهي، ج 1،‌ ص333).

در آن وقت که اختر (ستاره‌ي طالع يا مساعد) از نصف النهار يا يکي ا درجات منطقه البروج، مثلاً درجه‌ي طالع شخص مفروض عبور کرد، زيرا در آن وقت است که انسان هر خواهش يا دعايي بکند يا فالي بزند برآورده شود (حواشي غني، ص 268).

لغت‌نامه دهخدا مرغ آمين در راه بودن را برابر با اختر گذشتن مي‌داند (لغت‌نامه – ذيل مرغ آمين). اين باورها بيشتر مربوط به عصري مي‌شود که بشر با دانش نجوم سر و کار داشته است. دکتر واتسون بر اين باور است که فال از طالع‌بيني مشتق شده است. احتمالاً "مرغ آمين در راه بودن " به اين باور عاميانه اشاره دارد که "آمين‌گو در راه است." مثلاً در آن حالت دعا يا آرزويي بکند درجا برآورده مي‌شود. اين موضوع مي‌تواند به نظريه‌اي که برخي از محققين درباره جريان‌هاي مغناطيسي (هاله نوري انسان) دارند، اشاره داشته باشد که اگر هاله نوري انسان در راستاي هاله نوري کيهان قرار گيرد آن شخص به تمام علوم و دانش‌ها مي‌رسد. مثلاً يك انسان بزرگ و معروف مانند ابوعلي سينا يا اينيشتين مي‌شوند.

گنج و مار، جدال سعدي با مدعي، ص 37  

هر جا گل است خار است، بر سر گنج مار است.

گنج و مار متأثر است از افسانه‌هاي كهن در فرهنگ عامّه كه مار يا اژدها هميشه بر سر گنج خفته است. "دفرمري" در ترجمه فرانسوي گلستان مي‌گويد:" چنين به نظر مي‌رسد كه اين انديشه ريشه‌اي هندي دارد. زيرا در اساطير هندو كُوروه Courera خداي گنج‌ها، چنين تصوير مي‌شود كه در غاري ژرف اقامت دارد و مارها محافظ اويند." ( گلستان سعدي، شرح دكتر غلامحسين يوسفي، ص 443) با توجه به اينكه سعدي در كنار اين عبارت خار را نيز محافظ و نگهبان گل ذكر كرده است، مي‌تواند مؤيد نظريه فوق باشد و شايد مار در اصطلاح مجازي به كار رفته باشد يعني به زهر مار (هلاهل) اشاره داشته باشد كه قدما بر سر دفينه‌ها به شكل بخورات متراكم قرار مي‌دادند كه به عنوان سيستم ايمني گنجينه‌ها محسوب مي‌شد (رجوع شود به طلسم‌شكستن). از طرف ديگر مي‌توان اينگونه استنباط نمود كه اين باور كاركردي فراتر از عالم افسانه ‌ها دارد يعني، مي‌تواند جنبه‌ي تربيتي هم داشته باشد و مي‌خواهد به انسان‌ها درس زندگي بدهد. بر سر گنج مار بودن كنايه‌اي دارد به اين فكر مهم كه براي رسيدن به پول، مقام و شهرت خطرهاي زيادي را بايد پشت‌سر گذاشت. همان‌طور كه در آيه قرآن آمده است "سختي‌ها در نهاد آساني‌هاست" انّ مع العسر يسري .»

اين باور از نظر علمي نيز قابل تفسير است. مار از طريق امواج مادون قرمز (انرژي گرمايي) اشيا را مي بيند و خيلي راحت امواج مادون قرمز را مي گيرند و براي آن ها مانند چراغ قوه عمل مي کند. زميني که در آن گنج مدفون است از لحاظ دما به خاطر امواجي که از طلا متصاعد مي شود، گرم تر(انرژي گرمايي) است و تشعشعات امواج آن هاله اي چندين متري را در اطراف گنج تشکيل مي دهند که دستگاه هاي پيشرفته ي گنج ياب قابل تشخيص است. زيرا طلا در ميان فلزات قوي ترين هادي جريان الکتريسيته -درجه هدايت دما در طلا بسيار بالا است- مي باشد. مار مخصوصلاً در سرماي زمستان به سمت انرژي گرمايي گرايش فراوان دارد در نتيجه به سمت گنج مي رود.

به خاطر همين گرايش مار به امواج مادون قرمز (انرژي گرمايي) است که در تابستان ها مار هاي زيادي بر روي آسفالت داغ زير ماشين ها له مي شوند. از طرف ديگر طلا براي انسان خاصيت آرامش بخشي دارد ممکن است براي مار همين خاصيت را داشته باشد.    

اما صادق هدايت در كتاب فرهنگ عاميانه آورده است: ‌"گنج قارون كه هفت خم خسروي بوده به زمين فرو رفت و پاسبان آن اژدهايي است كه روي آن خوابيده است." (فرهنگ عاميانه مردم ايران، ص 149) صادق هدايت اين باور را يك باور ديني و برگرفته از سامي مي‌داند.  

موضوع مار در فرهنگ عامّه ما ايرانيان و ساير ملل از جمله هندو‌ها... اختلاف نظر فراوان است. و در اساطير ملل به صورت‌هاي گوناگون مطرح شده‌ است. مار در اغلب فرهنگ‌ها پديده‌اي مثبت تفسير مي‌شود و در هند حتي سمي‌ترين مار، يعني مار كبري، حيواني مقدس است. شاه‌مار اسطوره شناختي، نزديك‌ترين همراه بوده است. بد نيست در اين قسمت به باور عامّه مازندران اشاره‌اي داشته باشيم كه در آن به شاه‌ماري (اصطلاحاً خِنِه شاه گفته مي‌شود)  اشاره مي‌شود كه نگهبان خانه‌هاست (نزديكي اساطير ايران و هند).

"مار نماينده قدرت زندگي است و جاودانه مي‌زيد و جهان چيزي جز سايه او و پوستي كه مي‌اندازد نيست. مار نماينده انرژي و آگاهي ناميرايي است. مرتباً مرگ را از خود دور مي‌سازد (پوست مي‌اندازد.) و دوباره متولد مي‌شود. مار حاصل هر دو حس جذابيت و وحشت است. به علاوه مار نماينده كاركرد اوليه زندگي، يعني خوردن است." ( پژوهش عمومي فرهنگ عامّه ص 79-78).

مار در اساطير يونان حيوان مرموزي است. به شکل مرموزي پاي فيلوکتتس را مي‌گزد و زخمش متعفن و درمان‌ناپذير است که مي‌تواند تجسم آزمايش انسان از سوي خدايان و نماد غلبه پاکي بر ناپاکي‌هاباشد. در جريان گشودن شهر تروا به كمك يونانيان مي‌آيد زماني كه لائكون خواستار نابودي اسب چوبي است دو مار بزرگ از دريا به سراغ لائكون مي‌روند و در يك چشم به‌هم زدن او و پسرانش را مي‌كشند و اين در نظر تروايي‌ها خشم جاودانان محسوب مي‌شود. مار در آفريقا مظهر هوش و دانايي است. تورات مار را از همة حيوانات صحرا هوشيارتر معرفي مي‌كند. در شرق‌ (چين) اژدها نشانه‌ي آسمان و آب و عامل ريزش باران است كه در اين زمينه با اساطير ايران (آناهيتا)، هند (گنگا) و مصر (نيل) تفاوت فراوان دارد. يعني تحت تأثير محيط جغرافيايي و فرهنگ و تاريخ قرار دارد. "سنبل نبرد" (پسر برهما در آيين هندي) در رفت و آمدهاي خود عصايي به همراه داشت که چون مي‌افکند به صورت مار در‌مي‌آمد مانند داستان موسي. (www.nasirboushro.com)

مار همچنين نماد شفا در وجود اسكولاب (خداوند سلامت و بهبود) نمايانده شده و هنوز هم به صورت علامت حرفه پزشكي باقي مانده است كه اشاره به همان مهره‌ي مار دارد كه پسنديده و ارزشمند است يعني پادزهر.

نهد در نور نار و مهره در مار       دهد از نوش نيش و خيري از خار (خواجوي کرماني، ادبيات 3)

يا اين بيت ناظر به ويژگي متضاد و دوگانه‌ي انسان نيست؟ در عين حال كه مي‌تواند بسيار بد باشد در همان حال اراده كند مي‌تواند بسيار خوب هم باشدو هر دو در خود اوست و به ويژگي متضاد انساني (خير و شر) يا ابعاد متضاد انسان (اهريمني و اهورايي) كه وجود تركيبات كنايي مار بر سر گنج بودن، مهرة مار داشتن، و يا تعبير عاميانه مار خوش خط و خال مي‌تواند ناظر به همين ويژگي باشد. جالب اين جاست كه همين مار در اساطير ملل و گاه حتي در اساطير يك ملت جايگاه متناقض دراد كه محققين به دلائل نامعلوم به آن نپرداخته‌اند.

حتي براي اساطير يك ملت هم در مورد موضوعي خاص (مار) باز تناقض‌هايي ديده مي‌شود. اين دوگانگي  و تضاد در اساطير بسيار اتفاق مي‌افتد، حتي در نسب رستم كه مظهر آرزو‌هاي مردم ايران است. در حماسه يونان، يكي از سه خواهر گرگن كه به جاي مو، مارهايي در اطراف سرش تاب خوردند و اين نتيجه گناهكاريش و نفرين آتنا بود كه به موجودي كه مارهايي بر سر داشت تبديل شد. همانند شاهنامه كه ضحّاك فريب ابليس را خورد و دستش به گناه آلوده شد و دو مار بر كتفش مي‌رويد.

اما مار در اساطير ايران، اهريمني است. "مارهاي ضحّاك مفهوم كنايه‌اي وحشتناكي دارند." (داستان داستان‌ها، ص 116). افراسياب زماني كه سياوش به مقابله‌اش مي‌آيد در خواب مي‌بيند كه بيابان پر از مار است." كه تجسم حوادث ناگوار و عاقبت غمبار است.

اين تعبير دوگانه و تناقض در تعبير خواب هم درباره‌ي مار وجود دارد. از يک سو مار را خطر يا دشمن تعبير کرده‌اند و از طرف ديگر مار را گنج و ثروت و دفينه‌اي که در ويرانه‌اي زير خاک قرار گرفته، تعبير کرده‌اند. اين تعبير از آن‌جا ريشه مي‌گيرد که در افسانه‌ها معروف است دفاين و گنجينه‌ها نهفته در زير خاک و ويرانه‌ها به وسيله مارها و افعي‌ها پاسداري مي‌شوند. پس هر دو تعبير ريشه در باور گذشتگان دارد که آن هم متضاد است و اين دوگانگي مي‌تواند ريشه در آفرينش انسان داشته باشد؛ نيمي الهي، نيمي مادي و حيواني.

باورهاي عاميانه و علوم (تأثير ماه بر انسان و زمين)

بگفتا دوري از مه نيست در خور        بگفت آشفته از مه دور بهتر (نظامي، قرن 6 )

معني- (خسرو) گفت: دوري از ماه (معشوق) شايسته نيست. (فرهاد) گفت انسان ديوانه از ماه دور باشد, بهتر است.

مصرع دوم در ادبيات به عنوان يک باور عاميانه است که ديوانه از ديدن ماه ديوانه تر مي شود و براي همين ديوانه نبايد به ماه نگاه کند. امروزه فيزيک دانان معتقدند نيرويي که ماه بر روي زمين ايجاد مي کند بر جزر و مد و شکستگي کوه ها و صخره ها و حتي بر تولد و اعصاب و روان انسان ها تاثير فراوان دارد. و در علم فيزيک در مبحث موج (نوسانگرهاي ميرا و ناميرا) مطرح مي شود.                    

«شب هاي مهتابي خاصيتي دارند که روي بعضي از مردم به صورت هاي عجيب اثر مي گذارند در زبان انگليسي و فرانسه  به ديوانگان ( لوناتيک ) يعني ماه زده گفته مي شود. مديران تيمارستان ها از اثر ماه بر ساکنان ماه زده‌ي تيمارستان ها مي‌ترسيدند و در شب هايي که ماه کامل بود از خروج کارمندان جلو گيري مي کردند.»    ( فوق طبيعت، ليال واتسون، ص62)

«انستيوي آمريکايي اقليم شناسي طبي گزارشي از اثرات بدر کامل ماه بر رفتار انسان را منتشر کرده است ، جناياتي با محرک قوي رواني ، جنون آتش زدن ، دزدي ، رانندگي وحشيانه و . . .  همگي در شب هايي که ماه کامل است به بيشترين حد خود مي رسند . لئونارد راويتز ، عصب شناس و پزشک امراض رواني ارتباط فيزلوژيک مستقيمي ميان انسان و ماه کشف کرده است . » ( فوق طبيعت ، ليال واتسون ، ص63)

« آزمايشگاه هيوز در کاليفرنيا ميل سنج بسيار حساسي ساخته که قادر است مد ناشي از جاذبه ماه را در يک فنجان چاي اندازه بگيرد . » ( فوق طبيعت ، ليال واتسون ، ص35)   

نتيجه : زماني که نيروي جاذبه ماه بر روي يک فنجان چاي اثر مي گذارد پس بر روي انسان که 75% از آب تشکيل شده است ، بايد تحت تاثير فراوان قرار دهد .مطمئنا گذشتگان ما دليل علمي آن را مي دانستند و شايد به مرور زمان علت علمي آن فراموش گشته و به عنوان يک باور عاميانه پذيرفته شد، باوري که يک اصل محکم علمي منشا آن بوده است.

نتيجه                                                                                                                                    باورها بيانگر ديدگاه و نگاه و ادراک انسان بدوي نسبت به جامعه، طبيعت و زندگي اجتماعي عصر باستان است. ما از تحليل آنها مي‌توانيم بفهميم انسان بدوي چگونه مي‌انديشيد؟ چه ديدي نسبت به جهان هستي داشته؟ چه اندازه با طبيعت ارتباط داشته و از تأثير‌پذيري وتأثير‌گذاري آن باخبر بوده است. باورها ميراث گرانبهايي هستند که هويت فرهنگي اقوام پيشين را بيان مي‌کنند. آنها را در زير خاک‌ها نمي‌توان جستجو کرد بلکه آنها را بايد در روح يک ملت و در اعماق اذهان خردمند يک قوم با فرهنگ جستجو نمود. باورها همانند کتيبه‌ها و لوح‌هاي گلي بايد کشف شوند و بازسازي گردند و در موزه‌ي خاطرها نگهداري گردند. باورها از اسطوره‌ها سرچشمه گرفته‌اند و مانند آنها بياني نمادين و رمزآلود دارند. زماني که اسطوره‌ها کاملاً اذهان بشر را مجذوب خود ساخته‌اند، جنبه‌ي کلمات قصار و برگزيده به خود گرفتند که امروزه ما وارث اين کلمات برگزيده به عنوان باور عامه هستيم. از طرف ديگر باورهاي عامه به نوعي، دانش عصر کهن را بيان مي‌کنند. باورهايي که از ذهن کم‌تلاش عامه برخاسته که از ميان آنها برخي با علم امروز سازگار و قابل تعبير و تفسير هستند (تأثير ماه بر انسان و زمين) و برخي ديگر از نظر ما جنبه‌ي خرافاتي دارند زيرا با علوم امروز قابل تفسير نيستند هرچند كه با علوم زمان خود قابل توجيه بودند و برخي ديگر جنبه‌ي تربيتي و اخلاقي دارند و به صورت نمادين و كنايي به كار مي‌روند. فيلسوف سرشناس "ارنست هگل" معتقد است مبدأ و اصول پيدايش خرافات و افسانه‌ها نزد اقوام اوليه بشر از يک احتياج طبيعي ناشي مي‌شود.                                                                                                                            (www.aftab.ir)

شايد دانش گذشتگان بسيار ابتدايي بود که با علم پيشرفته امروزي مضحک به نظر مي‌رسد. اما آن چه مسلم است اين است که اين باورها در اعماق ذهن ما آنچنان قوي و قدرتمند جاي گرفته‌اند که در بسياري از اعمال و کارهاي روزمره‌ي ما حضوري فعال دارند. حتي خواب‌هاي ما تحت تأثير آنها تعبير مي‌شوند. از جنبه‌ي ديگر هم مي‌توان به اين موضوع پرداخت و آن جنبه‌ي تاريخي است.  از آن جا که اسطوره زيربناي باور عامه است و اسطوره با تاريخ ارتباط نزديک دارد پس باور عامه با تاريخ هم ارتباط پيدا مي‌کند.

محققين درباره اسطوره نظرهاي متناقض و احياناً رمزآلود (مانند خود اسطوره) ارائه مي‌دهند. از يک طرف مي‌گويند: "اسطوره به بيان دقيق‌تر، فرهنگ انسان پيش از مرحله دانش است که اساطيري (بدوي يا وحشي) مي‌انديشيد." (شناخت اسطوره‌هاي ملل، سهراب هادي، ص37). از طرف ديگر اعلام مي‌کنند دانش و فلسفه هر دو از اساطير زاده شده‌اند. اساطير در باورهاي خود عناصري را مي‌گنجاند که وجود خارجي ندارند يا به طبيعت و آسمان (تأثير ستارگان بر سرنوشت انسان، طالع‌بيني) قدرت‌هايي را مي‌بخشند که ندارند. همچنين مي‌گويند انسان پيش از تاريخ (اساطير) مي‌توانست مسير و مدت سير سيارات را اندازه‌گيري کند. "دانستن احکام نجوم نيازمند دانستن رياضيات و داشتن توانايي محاسبه است اما در بنياد، اعتقادي اساطيري است. از اين‌جا روشن مي‌شود که آميختن اساطير و علم هم چيز تازه‌اي نيست و چنان کهنه است که دست تاريخ به آن نمي‌رسد. (شناخت اسطوره‌هاي ملل، سهراب هادي، ص39). با توجه به نظر محققين كه دانش و فلسفه زاده‌ي اساطير هستند و از طرف ديگر باورهاي عامه هم ريشه در اساطير دارند، بنابراين نمي‌توان گفت  باورهاي عامه بطور كلي خرافات هستند. براي مثال اگر به عيد نوروز - با تمام جزئياتش- كه مايه مباهات هر ايرانيست، نگاهي گذرا كنيم سراسر دانش و خردورزي است و از بعد فلسفي، زيبايي‌شناختي، هنري، اخلاقي، تربيتي، روانشناسي، حفظ محيط زيست و بهداشت و ... قابل تحسين مي‌باشد. عناصري كه سفره‌ي هفت‌سين را تشكيل مي‌دهند در اساطير ملل سنبل جاودانگي و سلامتي هستند و از نظر پزشكي سرشار از مواد معدني و ويتامين‌ها و تقويت‌كننده‌ي سيستم دفاعي بدن هستند.   

با پيشرفت علم بنيان باورها متزلزل شده است. "سال بلو" نويسنده آمريکايي، برنده جايزه نوبل ادبيات (1976)، مي‌گويد:‌ "علم خانه باورها را جارو کرده است، وجود امروزي من هر چه هست، مديون آن باور‌هاست. نمي‌دانم بر کودکاني که اين ستارگان ثابت و افق شناخته شده - آن اسطوره‌ها-را ندارند چه روي مي‌دهد؟" (قدرت اسطوره، جوزف کمبل، ص34). منظور از "باور واسطوره" در اين عبارت همان باور ديرين "تأثير ستاره بر سرنوشت انسان" اشاره دارد. تعبير خواب‌ها هم از باور عاميانه تأثير مستقيم مي‌پذيرد.

 

منابع و مآخذ

1) قرآن مجيد،‌ترجمه الهي قمشه‌اي

2)     پژوهش عمومي فرهنگ عامه، محسن ميهن دوست، انتشارات توس، چاپ اول،1380

3)     داستان‌هاي امثال عامه، دکتر حسن ذوالفقاري، انتشارات مازيار، چاپ دوم، 1385

4)     فرهنگ معين, دکتر محمد معين, انتشارات اميرکبير, تهران 1379

5)     لغت‌نامه‌ي دهخدا, علي اکبر دهخدا, ج 3, انتشارات دانشگاه تهران, 1334

6)     فوق‌ طبيعت، ‌ليال واتسن، ترجمه‌ شهريار بحراني و احمد ارژمند, انتشارات امير کبير, تهران 1366

7)     اساطير يونان، راجر لنسلين گرين، ترجمه عباس آقاجاني، انتشارات سروش، 1366

8)     گلستان سعدي، دکتر غلامحسين يوسفي, انتشارات خوارزمي, 1381

9)     حافظ‌نامه، بهاء‌الدين خرمشاهي، ج 2، انتشارات سروش, 1367

10)   داستان داستان‌ها،‌ دکتر محمد علي اسلامي ندوشن، انتشارات دستان, 1369

11)   قدرت اسطوره،‌جوزف کمبل، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، 1377

12)   زيباترين افسانه‌هاي جهان، دمنيک سيمونه

13)   فرهنگ افسانه‌هاي مردم ايران، ‌علي اشرف درويشان و رضا خندان، نشر کتاب و فرهنگ، تهران، 1380

14)   جامعه‌شناسي و مردم‌شناسي ايلات و عشاير، دکتر حشمت‌الله طيبي، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1371

15)   برگ‌هايي در آغوش باد، دکتر غلامحسين يوسفي, چاپخانه حيدري,چاپ دوم, 1372

16)   شناخت اسطوره‌هاي ملل، سهراب هادي، نشر تنديس، چاپ اول، 1377

17)   نهج البلاغه, سيد کاظم ارفع, انتشارات فيض کاشاني, چاپ دوم, 1379

18)   شناخت اساطير ايران, جان هينلز, ژاله آموزگار- احمد تفضّلي, نشر چشمه, چاپ دهم, تهران,1386

19)   فرهنگ عامبيانه مردم ايران, صادق هدايت, گرداورنده- جهانگير هدايت, نشر چشمه, چاپ ششم, 1385

20) سنگ‌درماني، شوفل برگر، فرحناز ثنايي موحد، چاپ مهارت، 1386 

21)  مجموعه كتاب‌هاي دانش پايه، محمد علي شميم، ج2، انتشارات مدرسه،1386

22)   afariden.blogfa.com

23) www.aftab.ir

24) http://fa.wikipedia.org